مقدمه: از سال 1393 تا کنون بطور کاملاً تخصصی تصمیم گرفتم طبیعت را کاوش کنم و به دیگران هم آموزش بدهم. دورههای تورلیدری و اکوتوریسیم را طی کرده و در همان ایام با پرندهنگری آشنا شدم، همان روزها یک دوربین دوچشمی تهیه کردم و اولین رکوردهای خودم را ثبت نمودم، اینجا بود که فهمیدم بسیار در این کار استعداد و مهارت مادر زادی دارم و سپس بصورت کاملاً پیوسته اقدام به انجام پیمایشهای پرنده نگری نموده در این راه آموختم و آموزش دادم، در تورهای پرنده نگری ترویجی را با همیاری باشگاه پرنده نگری ایرانیان شرکت کردم و سپس خودم هم اجرا کردم. بسیار از این کار لذت می برم. در همین مسیر علاوه بر شناساندن پرندگان اطرافم به مردم ، خانواده را نیز درگیر نمودم آنها هم بسیار لذت بردند و کودکانم خصوصاً به شدت درگیر این کار شدند. تجربیهی را که در ادامه برایتان بازگو میکنم خاطره یک روز زیبای پرنده نگری با کودکان میباشد و کاملاً جنبه غیر رسمی دارد. یعنی به هیچ عنوان شکل یک سفر تخصصی پرنده نگری نیست بلکه فقط یک روز با موضوع تفریح در طبیعت با کودکان است. به همین سادگی.
بامداد یک روز جمعه اردیبهشت ماه است. هوا هنوز تاریک است و بچهها[1] در خواب شیرین. کودکانم در همان حالت خواب رفته در آغوش می گیرم و بدون ایجاد صدا به ماشین انتقال میدهم، شب گذشته همه وسایل لازم شامل: غذا (صبحانه و میان وعده)، آب، جعبه کمک های اولیه، زیر انداز و …. در صندوق عقب ماشین جا ساز شده است.
کودکانم هنوز خواب هستند، همیشه دوست دارند وقتی خواب هستند همین گونه به ماشین ببرمشان و وقتی بیدار میشوند به مقصد برسند.
مقصد ما تالاب صالحیه در نظرآباد کرج است که از ما 45 کیلومتر فاصله دارد. ماشین را روشن میکنم و به راه میافتم، همسر امروز با ما نیست او مدتی بود که میخواست یک برنامه کوهنوردی با دوستان خود داشته باشد که ما به دلیل سختی مسیر نمیتوانستیم با کودکان به ایشان ملحق بشویم. ولی پرنده نگری بسیار ساده است و همه می توانند در آن شرکت کنند تنها چیزی که نیاز دارد.
دوربین دوچشمی مناسب، کتاب راهنمای میدانی پرندگان ، قلم و کاغذ و انگیزه است.
در راه و در تنهایی در حال برنامه ریزی ساعتهای آینده هستم چون با تنی چند از دوستان پرنده نگر در آنجا از پیش قرار داریم. از اتوبان خارج شده و وارد جاده روستایی میشوم. به به که چه نسیم زیبایی، اردیبهشت روح انگیز نگهبان ما است. سپیده هنوز نزده به ابتدای روستا می رسم، دوستان در زمان به هنگام چشم به راه هستند و با دیدن من خوشحال میشوند. ما پرندهنگرها بسیار وقت شناس هستیم. همان جا یک پری شاهرخ زیبا رخ نشان میدهد، آواز صبگاهی پرنده هم شروع شده.
شیشه ماشین را کمی پایین می کشم، بچه ها دوست دارند نسیم بامداد اردیبهشت تالاب و روستا به گونه های لطیفشان بوسه زند آخ که جای مامان خالی است.
در روستا دوستم امید به استقبال ما آمده با او که راهنمای محلی است به راه میافتیم ، امید بچهها را خیلی دوست دارد. صدای کوکو ها در روستا حسابی سر ذوقمان میآورد، دیگه خورشید دارد بیرون میآید، در مسیر مزارع به سمت تالاب که می رویم، زرد پره سر سرخی شروع میکند به آواز خوانی و چه آوازی!! روح آدم را می رباید این سرود. عکس گرفتنها و مشاهده آغاز می شود، بچهها که از روشن شدن و خاموش شدن ماشین فهمیدن باید بیدار شوند آرام و زیر چشمی نگاهی میکنند، آفتاب هم به یاری آمده و آنها را با شوخ طبعی خاص خود بیدار میکند.
کنار مزرعهها صبحانه باید بخوریم؛ دور هم جمع میشویم و همه با هم شروع به خوردن میکنیم، کودکان با حالتی که نشان از رضایت قلبی دارد به درختی تکیه داده و لقمه هایشان را با چای میل میکنند. دوستان هم گاهی سر به سرشان میگذارند تا زودتر یخشان آب شود.
بعد از صبحانه کار اصلی شروع میشود، رامیلا دخترم دوربین دوچشمی را به دست میگیرد و رهام پسرم دوربین عکاسی را. رامیلا هر پرندهای را که می بیند شروع میکنند به گفتن ویژهگیهای آن، سبزه قبایی را دیده و میگوید: بابا روی تنه اش آبی و سبزه، زیر شکمش سفیده، قمری معمولی را دیده و می گوید روی گردنش نقاشی قشنگی دارد بقیه اش خاکستریه.
کم کم وارد حریم تالاب می شویم و رهام قیافه مستند سازهای نشنال جغرافی را گرفته و در حالیکه از آبچیلک های تالاب فیلم می گیرد برای خودش شروع به سخنرانی می کند:
اینها آبچلیک خالدار پا سبز هستند و ما خیلی به آنها نزدیک شدیم.
حالا دیگه سرمان شلوغ می شود، از همه جا پرنده ها دیده می شوند، روی آب توی آسمان کنار جاده توی کانال، تازه وزغها هم شروع رژه به سمت تالاب می کنند، سنجاقکها هم که گفتن ندارند با آن رنگهای قشنگشان. در این زمان گروه دیگری هم به ما می پیوندد که همراه آنها هم کودکان هستند.
درباره اکوسیستم تالاب هم با بچه ها صحبت میکنیم. دوستان هم دوربینهای حرفهای را که دارند در اختیار کودکان میگذارند. عجب صحنه تماشایی شده.
میان وعده حاضره ؛ میوه و ساندویچ و چای. یک زیر انداز پهن میشود و استراحتی میکنیم، بچه ها هم که حالا چند تا دوست هم سن هم به آنها ملحق شدند شروع میکنند به ماجراجویی و عکس گرفتن از هم دیگه.
پرنده نگری فرصتی است تا کودکان ضمن آموزش محیط زیست و رفتار پرندگان بتوانند عکاسی و استفاده از دوربین و خیلی چیزهای دیگه مثل مهارتهای رفتاری و اجتماعی را هم یاد بگیرند. در پایان برنامه هم از دوستان خداحافظی میکنیم و به سمت خانه باز می گردیم و ای کاش منزلمان همان جا کنار تالاب بود.
در راه هم باز بچه ها به خواب می روند، آن هم چه خوابی ، ریه ها آکنده از نسیم تالاب، ذهن ها پر از پرنده و دیگر جانوارن، دلها گرم شده با دوستان و رویای رسیدن به منزل پیش مامان و مامان بزرگ و پدر بزرگ.
آخه ما امشب مهمان مامان بزرگ و پد ربزرگ هستیم و خاطره کوهنوردی مامان هم حتماً جذاب خواهد بود.
کلام آخر
پرنده نگری یکی از راه های بسیار پر سود و فایده برای جامعه است. و برای کودکان بسیار مهم.
تنها به دوچیز نیاز دارد وسیله و آموزش
[1] رامیلا دخترم 8 سال دارد و رهام پسرم 11 سال
درود بر رامین محمدی ، پرندهنگر پرتلاش و پردانش و سپاس از راهنماییهای ایشان در زمینهی پاسداری از محیط زیست. ای کاش در ایران همانند او بیشتر داشتیم که حتما ایران زیباتر و آبادتری نیز داشتیم!
ممنون دوست عزیز بابت ارسال نظر خود.